روحاني:اقدام كروبي براي تحريف تاريخ خيانت و جرياني منافقانه است
 

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي با اشاره به مقايسه‌اي كه كروبي از رفتار‌هاي خود با امام(ره) در اطلاعيه اخير منتشر كرده است، گفت: اين اقدام كروبي تحريف تاريخ، خيانت و جرياني منافقانه است.

به گزارش کلمه ، حجت‌الاسلام حميد روحاني صبح امروز در جمع اصحاب رسانه در بنياد تاريخ‌پوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي ضمن عرض تبريك به مناسبت سالروز ميلاد امام موسي كاظم عليه‌السلام، اظهارداشت: ما در شرايطي قرار گرفته‌ايم كه علاوه بر تحريف تاريخ توطئه امام‌زدايي با شيوه‌اي نوين در حال پيگيري است.

وي با بيان اينكه توطئه اما‌م‌زدايي از سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب آغاز شده است، گفت: دشمن در اين روند تاريخي با توجه به تجربيات خود متوجه شد كه با اتهام‌زني و اهانت به انديشه‌ها و عملكرد امام (ره) نمي توان او را از قلب‌هاي مسلمانان بيرون راند؛ لذا بايد انديشه‌هاي ناب امام(ره) را زير سوال ببرند.

حجت‌الاسلام روحاني با اشاره به دوران اصلاحات كه شعارهايي از جمله اينكه «دوران امام پايان يافته است» و انديشه‌هاي امام(ره) را بايد به موزه تاريخ سپرد، تاكيد كرد: روند گسترش و اقبال افكار عمومي مردم به انديشه‌هاي پاك امام خميني(ره) برخلاف تبليغات آن جريان خاص دشمن را به اين نتيجه رساند كه بايد روش‌هاي خود را عوض كند.

وي با بيان اينكه امروز دشمن با 3 شيوه انديشه‌هاي امام(ره) را به چالش مي‌كشد، گفت: شيوه نخست توسط سران و عوامل فتنه است و سعي مي‌كنند به نحوي با تحريف تاريخ دروغ‌پردازي، اتهام، خيانت و رذالت خود را به نوعي به امام (ره) منتسب سازند و چنين وانمود كنند كه معظم‌له نيز اينگونه بود.

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي جريان دوم را افرادي دانست كه سعي مي‌كنند با انديشه‌هاي ليبراليستي با انديشه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران معارضه كنند؛ اين افراد با مطرح كردن جمهوري ايراني و مكتب ايراني اهداف خود را دنبال مي‌كنند.

وي ادامه داد: جريان سوم نيز سعي مي‌كند از جريان‌ها و افراد معلوم‌الحالي چون منتظري و شريعتمداري كه امام خميني (ره) به آنها تودهني زده است حمايت و اينگونه القاء كنند كه امام امت به آنها ظلم كرد؛ لذا اين 3 جريان به صورتي هوشيارانه برنامه خود را دنبال مي‌كنند.

حجت‌الاسلام روحاني در خصوص جريان اول گفت: مهدي كروبي به عنوان يكي از سران فتنه در آخرين اطلاعيه خود در خصوص مصاحبه امام(ره) و نشريه لوموند فرانسه ايشان را زير سوال مي‌برد و اين تحريف آشكار تاريخ است.

وي اظهارداشت: بر همين اساس لازم است در خصوص نهضت امام(ره) بر حسب تكليف و وظيفه مطالبي را بيان كنند؛ نهضت امام(ره) كه در سال 1341 آغاز شد در همان روز گروه‌هاي سياسي كمونيست جبهه ملي نه تنها از امام(ره) حمايت نكردند بلكه سعي داشتند ديگران را هم از پشتيباني ايشان بازدارند.

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي يادآور شد: الهيار صالح رهبر جبهه ملي صريحا به دانشجويان وابسته اين جبهه اعلام كرد به دنبال امام (ره) نرفته و همكاري نكنند.

وي همچنين با اشاره به يوم‌الله 15 خرداد 42 يادآور شد كه داريوش فروهر از اعضاء جبهه ملي براي من نقل كرد در عصر خرداد 42 سران جبهه ملي كه در منزل يكي از اعضا جمع شده بودند از طريق راديو حوادث را دنبال مي‌كردند و در واكنش به اظهارات تيمسار پاك‌روان رئيس سازمان امنيت كه در مصاحبه خود با خبرنگاران اعلام كرد كه جبهه ملي در آن قيام خونين نقش نداشت به محض شنيدن پاسخ اين سران جبهه ملي از خوشحالي همديگر را بوسيدند و در آغوش كشيدند و گفتند خدا را شكر كه پاك‌روان ما را در واقعه 15 خرداد دخالت نداد و آبروي ما نرفت.

حجت‌الاسلام روحاني ادامه داد: قيام 15 خرداد از نظر اين گروه‌هاي سياسي تا به حدي زير سوال بود كه به اين نحو از امام (ره) به همراهي او دوري مي‌گزيدند لذا جريان جبهه ملي با آن رويكرد خود در ميان مردم منفور شد و مصدق مجبور شد اعضاء آن را بركنار كرده و جبهه ملي سوم را تشكيل دهد.

وي خاطرنشان كرد: از آن به بعد گروه‌هاي سياسي دريافتند كه اگر مي‌خواهند در ميان مردم ايران جايگاه و پايگاهي داشته باشند بايد به ظاهر هم كه شده دم از امام خميني بزنند.

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي ادامه داد: يكي از مشكلات اساسي ما در نجف اين بود كه اين گروه‌ها از جمله جبهه ملي، نهضت آزادي و كمونيست‌ها به نجف مي‌آمدند و التماس مي‌كردند كه سخنراني‌ها و اعلاميه‌هاي امام را فقط براي آنها بفرستند تا از طريق آنها به ديگر گروه‌ها و مردم برسد چرا كه دريافته بودند اگر به امام(ره) نزديك شوند در جامعه اعتبار كسب مي‌كنند لذا رياكارانه خود را به امام(ره) نزديك مي‌كردند.

وي گفت: موضع امام(ره) در قبال اين گروه‌ها كه در صحيفه امام جلد سوم صفحه 203 به چاپ رسيده است اينگونه است «من صريحا اعلام مي‌كنم كه از اين دسته‌جات خائن چه كمونيست‌ها، چه ماركسيست‌ها و چه منحرفين از مظهر تشيع و از مكتب مقدس اهل بيت عليه‌السلام به هر اسم و رسمي باشد متنفر و بيزارم و آنها را خائن به مملكت، اسلام و مذهب مي‌دانم.

حجت‌الاسلام روحاني افزود: نكته جالب اين است كه وقتي سران فتنه از پشتيباني گروهك‌هايي حتي مانند تجزيه‌طلب‌ها، همجنس‌باز‌ها، سلطنت‌طلب‌ها و بهايي‌ها برخوردار مي‌شود نه تنها اعلام برائت نمي‌كنند بلكه به آن افتخار نيز مي‌كنند.

وي در همين زمينه به نامه عمل توكلي كه خطاب به كروبي نوشته شده بود اشاره كرد و گفت: در آن نامه آقاي توكلي نوشت بايد از حمايت اين گروه‌ها به زير زمين برويم چراكه منافقين از شما حمايت مي‌كنند اما كروبي در پاسخ به اين نامه حتي از به كار بردن اسم آنها خودداري كرد و حاضر نشد اسم آنها را به زبان آورده و از آنها اعلام تنفر كند.

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي با انتقاد شديد از اطلاعيه اخير كروبي اضافه‌كرد: كروبي اقدام خود را با امام خميني مقايسه مي‌كند در حالي‌كه اين قياس كاملا باطل است؛ گروهك‌هاي منحرف در آن روز از روي ناچاري و رياكارانه و بر اثر فشار مجبور به حمايت از امام (ره) بودند تا جايگاه و آبروي خود را در ميان مردم از دست ندهند در حالي‌كه حتي گروه‌هايي مثل همجنس‌باز و بهايي‌ها از كروبي حمايت كردند كه فاجعه و تحريف آشكار تاريخ است.

وي در ادامه تحريف آشكار تاريخ توسط كروبي را اينگونه توضيح داد: كروبي حمايت رسانه‌ دولت‌ها و جنايتكاران بين‌المللي خارجي از خود را با امام (ره) مقايسه مي‌كنند و اين در حالي است كه از سال 1341 تا سال 1356 هيچ كدام از رسانه‌ها و مقامات خارجي نه تنها به سراغ امام (ره) نيامدند و او را تائيد نكردند بلكه بايكوت هم كرده بودند.

حجت‌الاسلام روحاني با طرح اين سوال كه چرا در سال 56 براي نخستين بار نشريه لوموند فرانسه به سراغ امام(ره) آمد، پاسخ داد: اين در حالي بود كه انقلاب اسلامي ايران به اوج خود رسيده بود و همه دنيا فهميده بودند كه رهبر اين حركت عظيم شخص امام خميني (ره) است؛ بنابراين آنها مجبور شدند براي پيگيري آراء و نظريات امام(ره) با او مصاحبه كنند.

وي با تاكيد بر اينكه آن فقط يك مصاحبه بود و نه حمايت، تصريح كرد: اقدام كروبي تحريف، خيانت و جرياني منافقانه است كه ستايش كاخ سفيد اسرائيل را از خود با مصاحبه امام (ره) مقايسه مي‌كند.

رئيس بنياد تاريخ‌پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي ادامه داد: چه كسي مي‌تواند يك بار حمايت رسانه‌ها و مقامات ظالم غربي و استكباري را از امام (ره) بيابد؛ لذا مصاحبه كردن با حمايت غربي‌ها بسيار تفاوت دارد بنابراين تصميم گرفته‌ام تمام تعاريف و ستايش‌هاي رسانه‌ها و مقامات ظالم استكباري را از سران فتنه جمع‌آوري كرده و كتابي حجيم از آنها را تهيه كنند.

وي با بيان اينكه اين تحريف تاريخ توسط كروبي و امثال وي بسيار دردناك است، اظهار داشت: اين خيانت به نسل امروز است چرا كه نسل امروز آموزه‌ها را نديده و درك نكرده بنابراين ممكن است اين ادعاهاي باطل را باور و گمان كنند همان روزها هم سران استكباري از امام(ره) حمايت مي‌كردند؛ اين در حالي است كه امام(ره) از دست دشمنان اسلام خون جگر‌ها خوردند و تهمت‌هاي سنگيني را متحمل شدند.

حجت‌الاسلام روحاني تاكيد كرد: طبق وظيفه اخلاقي بر خود لازم ديدم از امام (ره) و تاريخ انقلاب اسلامي ايران دفاع و از اين تحريف‌ها جلوگيري كنم؛ هرچند مي‌دانم اين كار برايم هزينه‌هايي در بر خواهد داشت اما در مقابل تحريف تاريخ ايستادگي خواهم كرد.


 

مشروح اظهارات خواندني عامل اصلی ترور شهید دکتر علیمحمدی
مجيد جمالي فش عامل اصلی ترور شهید دکتر مسعود علیمحمدی و از اعضای یکی از شبکه های تروریستی موساد بخشی از چگونگی آموزش ترور را در پادگانی در نزدیکی تل آویو ، ارتباط با عوامل موساد ، چگونگي ترور اين استاد دانشگاه و ... تشریح کرد.

*** من مجيد جمالي فشي هستم و اولين آشنايي من با سرويس اطلاعاتي اسرائيل در حدود 3 سال پيش بود كه براي دومين بار به استانبول سفر كرده بودم و در آنجا با فردي به نام رادپور آشنا شدم كه ايشان پيشنهاد رفتن به كنسولگري را به من داده بودند و من هم به علت اينكه مشتاق بودم با هم به كنسولگري رفتيم و آنجا طبق يكسري تشريفاتي كه انجام شد وارد اتاقي شدم ولي از هم جدا بوديم يكسري سوالات زياد از من كردند طبق آن سوالات يكسري فرم ها به من دادند فرمهاي مشخصات بود و چگونگي همكاري با آنها.

البته كسي را نمي ديدم و از پشت ميكروفون با هم صحبت مي كرديم همانجا بود كه به من گفتند فردا تنها بيايم بدون رادپور.

*** البته در همان سفر حتماً تاكيد داشتند كه با رادپور و دوستان ايراني ام تماس نداشته باشم يعني در آن خانه اي كه در آن زندگي مي كردم به من گفتند كه بايد به هتل بروي و تمام هزينه هايش را هم دادند. من هم طبق دستورالعملي كه به من داده بودند به هتل رفتم در حدود يك هفته طول كشيد كه كار آنها تمام شد يك ماموريت جمع آوري اطلاعات در ايران به من دادند و من به ايران برگشتم.

*** من به ايران برگشتم و همان ماموريتي كه به من داده بودند جمع آوري اطلاعات بود در مورد يك محل مشخصي انجام دادم به طور كامل و در زمان معيني حدود 3 ماه بعد بود دوباره به تركيه بازگشتم بعد طبق همان سيري كه داشتم تماس گرفتم وارد كنسولگري شدم البته مدارك و اطلاعات را روي كاغذ نوشته بودم و در كاغذ حمل مي كردم در حدود 30 صفحه بردم آنجا تحويل دادم و خيلي هم خوششان آمد البته يكسري ايرادها را بطرف كردند نواقصش را گرفتند توضيحاتي دادند و تقريباً در حدود 10 روز طول كشيد كه از پشت ميكروفون اطلاعات جديد و آموزشهاي جديد به من مي دادند و  در آن موقع در سفر دومي كه به كنسولگري رفته بودم با فردي به نام بهرام كه رابط من و سرويس اطلاعاتي اسرائيل شد.

*** در حدود سومين سفر بود كه انجام شد وقتي برگشتم يك تست پلي گراف ياهمان دروغ سنج از من گرفتند كه 2 روز طول كشيد يك روز تستش را انجام دادند و روز بعد تست اصلي انجام دادند كه يك دكتر اسرائيلي بود به همراه يك فرد ايراني كه كار مترجمي را انجام مي داد البته بهرام هم از پشت ميكروفون صحبت مي كرد.

*** آموزشها شروع شد ،آموزشهاي جمع آوري اطلاعات در مورد مكانها مثل پارك ها ، جاده ها ،‌پادگان ها تقريباً مكانهايي كه بيشتر عمومي بودند مثل پارك هاي تهران ،‌جاده ها كه چه چيزهاي امنيتي دارد چه دوربين هايي دارد چه اشخاصي در آنجا تردد مي كنند چه ارگان هاي دولتي در آنجا هست سير اطلاعاتشان در همين حد بود كه چه چيزهايي براي انجا عمليات مضر بود.

در اين سفر بود كه يك پله جلوتر  رفتم و گفتند كه براي ارائه اطلاعات نمي خواهد بر روي كاغذ بياوري يك دوربين ديجيتال به همراه كمربند حمل مموري دوربين ديجيتال كه يك دوربين معمولي بود كه مموري مي خورد ولي كمربند چرم قهوه اي – مشكي بود كه سگگ آن باز مي شد توسط يك آچار آلن و مموري در آن جاسازي مي شد اين تكنولوژي جديد را در آن سفر به من دادند و گفتند از اين به بعد مي تواني اطلاعات را از اين طريق براي ما بياوريد.

*** بعد از اين دوره من برگشتم ايران. يك ماموريت جمع آوري اطلاعات بود در مورد يك مكان خاص در تهران به من دادند جمع آوري اطلاعات را طبق آن چيزي كه گفته بودند بر روي كاغذ مي نوشتم و از آن عكس  مي گرفتم و عكس را داخل كمربند مي گذاشتم و از ايران كمربند را خارج مي كردم

*** بعد از آن سفر كه برگشتم يك ميل به من دادند و گفتند از اين به بعد تاريخ هاي سفر را ما تعيين نمي كنيم كه در اين ساعت بيا از قبل تعيين نمي كنيم طبق اين ميل ما با شما در ارتباط هستيم البته به صورت كد گذاري شده يكسري كشورها را براي من كد گذاري كردند كه مثلاً كشور تايلند جنوب ، كشور تركيه شمال كه از طريق آن بتوانم يكسري تاريخ ها و محل ها را براي ملاقات تعيين كنيم. اولين سفرمان قرار شد آسياي جنوب شرقي باشد و طبق همان چيزي كه گفته بودند يك تاريخي را به من گفتند و من به آنجا رفتم بعد از اينكه به آن کشور رفتم قرار شده بود شماره تلفن و آدرسم را در ميل بگذارم كه در حدود 3 يا 4 ساعت بعد با من تماس گرفتند و يك محلي را براي ملاقات بهرام به من داد يك محلي را براي ملاقات آدرس داد يك هتلي بود و من تاكسي گرفتم و به آنجا رفتم ، آنجا اولين ديدار حضوري من و بهرام در خارج از كنسولگري بود در حدود 4 – 5 ساعت با  من صحبت كرد كه  چه طوري است و از اين به بعد كارهايمان عملي مي شود و به صورت عملي شما را آموزش مي دهيم يكسري معلم ها هستند كه بهترين هاي اسرائيل هستند و ما انتخاب كرديم كه تو را آموزش دهند و همين طور يك سيم كارت و گوشي به من دادند كه از اين به بعد با آن در تماس هستيم. فرداي آن روز رسيد و 2 نفر افراد جديد بودند كه من با آنها آشنا شدم 2 افسر اسرائيلي بودند و عبري صحبت مي كردند و بهرام مترجم ما بود يعني رابط بين ما بود شخص هايي به نام اومر و جوني بودند كه جوني متخصص فني و كامپيوتر بود و اومر مخصوص كارهاي عملياتي بودو آموزش عملياتي مي داد.

در آن سفر يكسري آموزشهايي به من دادند مثل تعقيب و گريز ،‌ضد تعقيب ، تعقيب ماشين ، جمع آور اطلاعات از يك محل خاص ، چسباندن بمب به زير ماشين در همين حد البته آموزشهاي عملي به صورت عملي و خودشان  نظارت داشتند روي اين كار و چيز مهمي كه در آن سفر آموزش دادند ارتباط sayf(رودررو) از طريق لب تاپ بود. يك لب تاپ را به من آموزش دادند كه از طريق آن مي تواني به صورت رودرو و راحت هر چيزي را كه مي خواهي بتواني صحبت كني اما به دليل اينكه من لب تاپ شخصي داشتم گفتند كه نمي تواني در اين سفر به شما لب تاپ بدهيم چون از لحاظ پوششي مشكل دارد نمي تواني همزمان 2 تا لب تاپ را به ايران ببري به خاطر همين موكول كردند به سفر بعد. دوباره يك ماموريت جمع آوري اطلاعات يك نقطه خاص تهران را به من دادند و من را راهي تهران كردند يعني عين سفرهاي قبلي.

*** اين لب تاپ درظاهر يك لب تاپ معمولي بود كه همه داشتند و اگر كسي هم مي ديد چيزي را متوجه نمي شد در اصل 2 ويندوز xp داشت كه يكي از ويندوزها 2 ويندوز بود يك ويندوز sayf داشت كه بايد يكسري مراحل را طي  مي كردي تا برسيم به آن ويندوز اصلي كه به آن ويندوز قرمز مي گفتند. 2 ويندوز آشكار و يك ويندوز پنهان در اصل 3 ويندوز داشت. زمانيكه لب تاپ را روشن مي كرديد اگر دست به چيزي نمي زديدوارد يك ويندوز معمولي و عادي مي شد و كسي متوجه نمي شد وقتي مي خواستيم وارد ويندوز sayf بشويم وقتي لب تاپ را روشن مي كرديم بعد از چند ثانيه از گزينه كامپكت 2 گزينه مي آمد وقتي دكمه اسكيس (ESC) را چند بار مي زديم وارد منوي  اصلي لب تاپ مي شد منوي اصلي شامل 3 گزينه بود يك برنامه ريكاوري برنامه اي بود كه خودشان تنظيم كرده بودند در صورت بروز هرگونه مشكلي براي كامپيوتر طبق آن ريكاوري مي توانستيم برگرديم به همان حالت اول برنامه ريزي خودشان يعني به حالتي كه روز اول لب تاپ را به من داده بودند نه حالت كارخانه. گزينه دوم ويندوز 2 بود ويندوزي كه از طريق آن مي توانستي وارد ويندوز قرمز  شوي از آنجا روي كيبورد آن گزينه را انتخاب مي كرديم وارد ويندوزي كه شبيه ويندوز معمولي بود از گزينه استارت 3 گزينه را بايد فعال مي كرديم اولين گزينه در پنجره اول گزينه دوم در پنجره دوم و گزينه سوم در پنجره سوم HP سه مرحله بود كه 3 پنجره فعال مي شد وقتي سومين پنجره را فعال مي كرديم يك دفعه پنجره ها محو مي شد و يك پنجره جديد باز مي شد كه روي آن پسورد را مي نوشتيم يك پسورد داده بودند كه البته آن SONY 777 بود آن را تايپ مي كرديم اينتر (ENTER) را مي زديم در آن زمان كليد فلش مموري را مي خواست يك فلش مموري كه مخصوص وارد شدن به قسمت قرمز بود آن زمان كليد كامپيوتر را وارد مي كرديم اينتر مي كرديم در عرض يك  ثانيه ويندوز تغيير مي كرد و رنگ صفحه قرمز مي شد و عملاً وارد قسمت قرمز شده بوديم.

*** در مورد گوشي هم يك چيزي شبيه همين بود. 2 عدد ويندوز داشت گوشي  موبايل ، يك گوشي سامسونگ بود كه 2 عدد ويندوز داشت كه از ويندوز اصلي يك سري مراحل را طي مي كرديم بعد مي رسيديم به جائيكه رمز مي داديم وقتي رمز را وارد مي كرديم بعد از 5 ثانيه يك نوار پر مي شد و خودبخود وارد قست قرمز مي شد و آن هم همينطور بود با اين تفاوت كه در گوشي مي توانستي در قسمت قرمز چيزي را ذخيره كني همانطور كه گفته بودم نمي شد در قسمت قرمز چيزي را ذخيره كرد و فقط زماني كه وارد قسمت قرمز مي شدي مي توانستي آن چيزها را ببيني كه اين گوشي بيشتر براي فيلمبرداري و عكسبرداري هاي مخفي بود چون حالتي داشت كه وقتي وارد قسمت قرمز مي شديد اگر دكمه قرمز را 2 بار فشار مي دادي و يكبار دكمه بغل را صفحه نمايش سياه مي شد و تا دوباره اين دكمه ها را فشار نمي دادي طبق مراحل خودش روشن نمي شد اگر كسي هم به آن دست مي زد خودبخود خاموش و روشن مي شد برمي گشت به ويندوز اصلي ، اين دو دستگاه را در سفردومي كه به آسياي جنوب شرقي رفته بودم به من دادند البته طرز كار آن را در آن دو سفر به من ياد داده بودند.

*** با من تماس گرفتند و گفتند كه بليط بگير و بيا  و برو به فلان هتل . اسمت را بگو پاسپورت را نشان بده و ما براي تو اتاق رزرو كرده ايم من اين كار را كردم بعد رفتم همان هتل درست بود براي من اتاق رزرو كرده بودند بعد با من تماس گرفتند طبق همان شرايط قبلي يك تلفن دادند و يك تلفن براي خودشان براي ارتباط بود دوباره ترجمه شروع شد با اين تفاوت كه در اين سفر به جاي جوني كه مسول كامپيوتر و فني بود نيامده بود يك خانمي آمده بود به نام ( اِما) كه حامله بود يعني خانم اما با بهرام و اومر آمده بودند 3 نفر. آن 2 نفر سرجايشان بودند و يك نفر جديد آمده بود دوباره آموزش ها شروع شد از فرداي آن روز ولي يك تفاوت داشت با دوچرخه شروع كردند يك دوچرخه آورده بودند كه سواري دوچرخه را ياد دادند كه ببينند چطور است مهارت سوار شدن . بعد يكسري راهها مي دادند و مي نشستند در يك رستوران و مي گفتند از روي نقشه از اين راه بروي تا به اين جا برسي بعد از اينكه رسيدي يك زنگ مي زني تا ما بگوييم بيايي كجا پيدا كردن مسير بود با دوچرخه بعد از آن يك سبد پلاستيكي گذاشتند پشت آن كه خالي بود.

*** در آن سفر قبلي باز هم يك كيف جاساز پول به من دادند كه البته 2  عدد بود در حدود 30 هزار دلار بعد من برگشتم كه در آن سفر خانم من هم آمده بود و بعد با هم برگشتيم.

بعد از اينكه برگشتيم ايران يكسري ماموريت ها به من داده بودند جمع آوري اطلاعات از يك  مكان هاي خاصي بود تا اينكه برنامه ريزي كردند تا من به يک کشور اروپايي بروم يك كمپي بود در آنجا براي شخصي بود به نام  استپان كيرالي كه البته ميلش را به ايميل من فرستاد قرار بود من بروم آنجا براي آموزش بوكس كه طبق چيزهايي كه گفته بودند آنجا كنسل شد و سفرم موكول كردند به کشور ديگري.من زميني به آنجا رفتم طبق همان شرايط قبلي يك قرار ملاقات اوليه گذاشتم با بهرام و گوشي موبايل به من داد و از فرداي آن روز رفتيم براي خريد كردن يكسري لوازم براي من خريد كردند كل لباسها  از كفش گرفته تا لباس زير ، شلوار ، پيراهن و ... همه چيز را گرفتند و گفتند هيچ  كداميك از لباس ها را كه از ايران آورده اي نمي تواني همراه خود بياوري يك ساك چمدان هم براي من گرفتند.

*** در حدود 3 روز بعد قرار گذاشتند كه صبح زود ساعت 7 صبح جلوي يك هتل با من قرار گذاشتند و من با آنها رفتم البته تمام لباس هاي خود را از من گرفتند و من با لباسهايي كه آنها به من داده بودند ساعت ، همه را از من گرفتند فقط حلقه ام را به من دادند.

با بهرام به فرودگاه رفتيم در فرودگاه آن آقاي مسئول پشتيباني بود آنجا ديدم آمد دوباره در رستوران فرودگاه يكسري توضيحات را از اول به من دادند و پاسپورت را به من تحويل دادند در سفر گفتند كه من را نمي شناسيد برنگرد به من نگاه كن ، خيره نشو ، حرف نزن تنها كسي كه همسفر توست بهرام است. از فرودگاه پرواز كرديم به تل آويو وقتي رسيديم به تل آويو طبق مهري كه در پاسپورت خورده بود من يك اسرائيلي بودم . وارد فرودگاه تل آويو شديم كه البته آنجا مسئول مهر كردن پاسپورت ها به من گير داد چون يك سوالي از من پرسيد و من كه عبري بلد نبودم مشكوك شد كه همان آقاي مسئول پشتيبان وارد  عمل شد و كارتي را نشان داد پاسپورت من و بهرام را گرفت و از يك راه ديگري بود يعني مسافرهاي عادي از يك خرطوم رد مي شدند ما را از خرطوم ديگري رد كردند وقتي آخر خرطوم رسيديم اومر آنجا بود. بعد از سلام ما را سوار كرد البته آن فرد از ما جدا شد و من و بهرام و اومر سوار ماشين اومر كه يك تويوتا دوكابين بود شديم از فرودگاه خارج شديم و رفتيم به سمت تل آويو . از تل آويو رد شديم و رفتيم به شهر هرتزليا كه در آنجا يك هتلي بود كه كنار ساحل بود آنجا يك اتاق به من نشان دادند كه اتاق سوئيت مانند بود كه گفتند اينجا محل اقامت توست در حدود 1000 شگل بود و پول اسرائيلي هم به من دادند و گفتند اگر اتفاقي افتاد پول پيش شما باشد يك گوشي موتورولا با سيم كارت اسرائيلي به من دادند و گفتند كه البته تماس نمي گيري و رفتند و گفتند بعداً برمي گرديم استراحت كن. بهرام و جوني آمد اولين كسي كه در اسرائيل آمدند براي آموزش و در همان سوئيت هتل آموزش را شروع كردند يكسري برنامه ريزي ها بود كه مي خواستند به من نشان دهند مثل راهها را چطور بروم آموزش هايي كه چه كارهايي را بايد انجام بدهم به صورت تئوري جوني به من ياد داد.

فرداي  آن روز گفتند كه آموزش عملي شروع مي شود فرداي صبح آن روز بهرام آمد و ماشين كرايه بود از اين دو كابينه ها ، ماشين كرايه اي تل آويو. رفتيم فروشگاه يكسري چيزها خريد آب و ... از تل آويو خارج شديم حدود نيم ساعت گذشت وارد يك پادگان شديم. از تل آويو خارج شديم اتوبان تل آويو – اورشليم  در حدود نيم ساعت طول كشيد تا رسيديم به درب پادگان فكر كنم دقيقاً مجاورت اتوبان تل آ‌ويو – اورشليم بود وارد پادگان شديم و از يك پل روگذر وارد خود پادگان مي شديم حدود 3 -4 كيلومتر از كنار فنس ها مي رفتيم  دور تا دور پادگان را فنس كشيده بودند.

خلاصه آموزشهاي حرفه اي موتور شروع شد طي 2 روز آموزش حرفه اي موتور گذاشتند يكسري موانع كه آنها را چطوري رد كنم روز اول يك موتور نيمه سنگين در حدود 200 بود ولي موتوري كه در شهر اسرائيل – تل آويو مي ديديم. فرداي آن روز وارد آن جا شديم 2 تا هوندا 125 نو ايران آنجا گذاشته بودند صفر صفر بود تعجب كردم كه چطور اينها را آورده اند دقيقاً مارك آنها ايراني بود كه كارخانه ايران درست كرده بود صفر بود از فردا شروع كردم روي آن تمرين كردم فقط روي هوندا 125 انجام مي داديم.

من خيلي تعجب كردم پرسيدم گفتند دقيقاً‌ساخت ايران است همان موتوري است كه در ايران دارند سوار مي شوند ديگر آموزش ها روي اين موتور است چون سخت تر است لاستيك آن كوچكتر و باريكتر و قدرتش هم كمتر است و اين موتوري است كه كار اصلي را بايد با آن انجام بدهي بعد يك جعبه بزرگ روي موتور نصب كردند يعني پيچ كردند دو پيچ روي آن بستند روي آن يك جعبه در حدود 20-30 كيلو بود موتور سواري را با آن شروع كردم تئوري آن را گفتند كه اگر يك جعبه سنگين روي موتور باشد بايد كجاي موتور بنشيني تئوري را به من گفتند اول خودش نشست تمام مراحل را رفت و بعد گفت به من نگاه كن تا من شروع كنم باز هم كارهاي مهارتي را با آن انجام دادم .

*** آموزشها ادامه داشت با جعبه سنگين پشت موتور. جعبه هميشه پشت موتور بود تا روزي كه باعث تعجب من شد با آن موتور توي شهر من را آموزش مي دادند در شهر تل آويو. چند روز آينده را فقط روي موتور تاكيد مي كردند كه البته بعداً بهرام حذف شده بود چون ارتباط من با ميكي انگليسي بود بقيه با تمام كسياني كه با آنها ارتباط داشتم عبري صحبت مي كردند بهرام حتماً حضور داشت براي مترجمي. ولي چون ميكي انگليسي اش خوب بود البته با بقيه عبري صحبت مي كرد ولي با من انگليسي صحبت مي كرد

*** ميکي چند روز با من تمرين موتور سواري مي كرد روز آخر آموزش يك برنامه ريزي كردند توي شهر تل آويو يعني با موتور 125 ايراني كه يك بسته پشتش بود از يك نقطه بايد مي رفتم يك نقطه ديگر.

*** براي تيراندازي آنجا 2 روز اومر آموزش كلت به من داد و گفتند كه اين كلت ساخت اسرائيل هست تقريباً كلت كوچكي بود بزرگ نبود يكي كمي بزرگتر از شاه كش كه گفتند ساخت خود اسرائيل هست و 13 تا تير مي خورد در آن 2 روز آموزش تيراندازي را به من ياد دادند اول ايستادن ، سراپا ، نشسته ، خوابيده ، موانع مختلف ، تيراندازي هاي عملياتي و خيلي چيزها را به من آموزش دادند و ازتمام مراحل آموزشها فيلمبرداري مي كردند يادم رفت حتي البته از آموزشهاي موتورسواري هم فيلمبرداري مي كردند جز به جز جزئيات آنها را فيلمبرداري مي كردند. آموزش تيراندازي 2 روز طول كشيد.

*** نحوه ترور كردن شخصي كه در مراحل مختلف متحرك ، ثابت ، بزن دررو و خيلي چيزهاي ديگر كه 2 روز طول كشيد و آموزشها را اومر به من مي داد بعد كه آموزشها را مي دادند لباسهاي من را در مي آوردند يعني يك لباس مخصوص تيراندازي بود يعني لباسي كه بيرون مي رفتم نمي گذاشتند تيراندازي كنم كه بعد

علتش را پرسيدم كه چرا لباسهايم را عوض مي كنيد گفتند كه باروت روي پيراهن نماند كه بقيه پيراهن هايت را آلوده مي كند.

*** 2 روز جمع بندي كل چيزهايي را كه يادگرفتي انجام دهي و عملياتي را كه مي خواهي براي ما در ايران انجام بدهي و خيالت راحت باشد كه اين مأموريت يك سري اجزا دارد يكسري كارهاست كه از قبل آموزش ديدي خيالت راحت باشد همه چيز آموزش ديده چيز جديدي نيست من را بردند به همان پادگان ، پادگاني كه آموزش موتور سواري مي ديديم آنجا بود كه يكسري آموزشها روز اول به من دادند يعني آموزش نبود جمع بندي كلي بود.

*** در اين روز يك شخص جديدي آمد به اسم جان كه مخصوص كارهاي فني بود يعني مخصوص آموزش دادن كارهايي كه اون جعبه را روي موتور يعني سير اون جعبه اي كه من چطور آن را روي موتور ببندم آموزش مي داد آقاي جان كه مسئول آموزش دادن كل چگونگي حمل و كاركردن با جعبه بمب كه البته قبل به من گفته بودند يك جعبه است واطلاعي نداشتم بعد از اين مرحله آمد و توضيحاتي داد كه چگونه خشاب ها را چطور بيرون بكشم سوزن ها را وكلاً آن جعبه چيست و چگونه بايد آن را سوار كنم روي موتور. اول به صورت تئوري يكسري آموزشهايي داد كه چه كارهايي بايد انجام بدم و ساكت باشم، سروصدا كم باشد ،در تايم خيلي كمي بايد اين كار را انجام دهم بعد وارد مرحله اي شد كه خودش يكبار اين كار را انجام داد همينطور 2 تا پايه هايي بود كه بايد وصل مي كرديم بخاطر اينكه نيافتد موتور، ما دو پايه اضافه به موتور وصل مي كنيم كه احياتاً كسي به موتور دست زد يا بادي خورد نيافتد ، موتور جابجا نشود تمام اين مراحل را خودش يكبار انجام داد و من  فقط نگاه مي كردم مرحله بعد توضيح مي داد و من انجام مي دادم تا اينكه رسيد يه موقعي كه خودم بايد انجام مي دادم يكبار كلي خودم انجام دادم  خيلي خوب بود گفت سروصدا نمي كني و خيلي سريع انجام مي دهي و كلاً يك جمع بندي كردند و گفتند كه اين دقيقاً چيزي است كه تو بايد در ايران انجام بدهي يعني حتي پيج ها، آچارها همان هاست يعني دقيقاً رنگشان هم ، سعي مي كنيم كه چيز جديدي براي تو نباشد دقيقاً همان را براي تو مي گذاريم آن را با آنها انجام بدهي و مراحل هم بايد دقيقاً‌ همينطور باشد.

***در‌ آن روز در هتل 2 خانم آمدند كه آموزش حرفه اي گريم را به من ياد دادند البته عكس هم گرفتند و گفتند كه چه چيزهايي جلب توجه مي كند كلاً آموزش تئوري و عملي گريم را در حدود 3 ، 4 ساعت در هتل و همان سوئيت ياد دادند كه در تل آويو بود .

*** اين مسير را تقريباً‌ 3 بار انجام داديم آن روز يكسري بحت ها مي شد يكدفعه انجام مي دادم جلسه مي گذاشتند آن 7، 8 نفر يكسري صحبتها و بحثها مي كردند بعد تجزيه و تحليل مي كردند يك جاهايي را عوض مي كردند دوباره از اول تمرين مي كرديم اين روز كلا‌ً كار ما اين بود يعني تمرين آخر بود تمرين نهايي و چسپاندن پازل ها به هم بود تا اينكه شب به هتل رفتيم بهرام به من گفت فردا روزي هست كه تو همين كاري كه امروز كردي بايد انجام بدهي با اين تفاوت كه يكسري آدمها مي خواهند تمام آدمهايي كه در اين كار دست داشتند مي خواهند بيايند و تماشا كنند و تاok  ندهند اين كار انجام نمي شود يعني معلوم بود كه يك حالت مثلاً مي گفتند كه آن آدمها بايد بيايند و حتماً‌ ببينند يك حالت ترس از دستگاه امنيتي ايران داشتند كه حتماً بايد كار خوب پيش برود چون خيلي به جزئيات توجه مي كردند خيلي خيلي تاكيد مي كردند كه چون خيلي ترس از ايران داشتند مي گفتند يعني بايد همان چيزي پيش برود كه ما مي گوئيم وحشت آنها واضح بود. فردا صبح كه رفتيم ديدم چيزها را تغيير داده اند دوربين گذاشته بودند.

*** يك ساعت بعد شخصي آمد كه چهره اي خيلي شبيه ايراني ها داشت من حدس مي زنم كه يك شخص ايراني بود و ايراني يك كلمه هم با من صحبت نكرد من را كشيد كنار به محض اينكه وارد شد و بهرام هم آمد كه كار ترجمه را انجام مي داد عبري صحبت كرد حول وهوش يك ربع با من صحبت كرد خيالت راحت باشد هيچ مشكلي براي تو بوجود نمي آيد سعي كن باتمام وجود كارهايي كه طبق همان جزئيات است انجام بدهي يعني ترس هنوز در وجود آن بود يعني خيلي تاكيد داشت كه يك ذره جزئيات را جا نيندازيم بعد از اينكه با من صحبت كرد.

*** قبول كردند همه چيز خوب است انجام شد رفتيم هتل بعد شب يك مهماني ترتيب دادند يك مهماني خداحافظي كه اومر ، جوني ، بهرام و من بوديم كه فرداي آن روز پرواز داشتيم من و بهرام و اون آقاي مسئول پشتيباني كه پرواز كنيم به يک كشور همسايه ايران از طريق همان پرواز برگشتيم به اين كشور . يك هتل براي من در نظر گرفته بودند گفتند خودت را معرفي كن رفتم اونجا فرداي آن روز لباسهايم را به من برگردانند لباسهايي كه مال خود من بود يكبار ديگر آنكسي كه مسئول پشتيباني بود در رستوراني با من جلسه گذاشت 3 نفر بوديم آن عبري صحبت مي كرد و بهرام مترجم بود كل كار را دوباره به من توضيح داد از نظر تئوري .

*** در جاي خودكار جامدادي بود كه از زير پيچ مي خورد و در آنجا جاسازي مي شد شناسنامه بود ، كارت ملي ، كارت پايان خدمت و گواهينامه موتور به نام مهدي ولي عكس خودم روي آن بود عكس هايي كه قبلاً از من گرفته بودند .

*** يك مشكلي به وجود آمد و آن در برنامه نبود من زماني كه در اسرائيل بودم خانه ما را دزد زده بود به خاطر اينكه نمي توانستند اطمينان كنند كه امكان داردلب تاپ تو را برده باشند يك لب تاپ ديگر به من دادند گفتند اين براي اطمينان گفتند اگر لب تاپ بود اين را بگذار براي پشتيباني ،  قايم كن و با همان لب تاپ كار كن يا اگر دزديده بودند و يا خراب شده بود به هر علتي يك لب تاپ جديد داري يعني نمي شد كه ارتباط قطع شود به خاطر همين اين برنامه سوپرايزي بود كه اين لب تاپ را به من دادند من به ايران آمدم زميني و در مرز هيچ مشكلي بوجود نيامد تقريباً 2، 3 روز بعد به من اطلاع دادند اولين ماموريتي كه در ايران داشتم اين بود كه بايد موتوري مي خريدم كنسل كردند موتور را و گفتند ما موتور را خودمان تهيه كرديم ديگر احتياجي به خريد موتور نيست و بايد بروي وآن را تحويل بگيري اين اولين خبري بود كه به من درباره ماموريت دادند ولي گفتند كه به تو خبر مي دهيم فقط بدان كه احتياجي نيست كه موتور بخري.

*** بعد گفتند كه بايد موتور ها را تحويل بگيري و مراحل آن را كه يك وانت بگيرم ، تغيير چهره دهم ، يك موبايل بي نام هم بخرم و آنها را بياورم به نقطه اي و از آن نقطه ببرم به محلي كه در نظر گرفته بودند كه موتورها را آنجا پارك كنم تماس گرفتم و گفتم شخصي مي آيد و موتورها را و پاكت مدارك را به آن بده و درب پاكت را چسپ بزن و فاكتور را هم بده بياورد، وانت گرفتم و شماره آن را در موبايل زدم بعد تماس گرفتم با موتور سازي بعد از 2 ساعت از قرار با موتور و 2 زنجير همراهش برگشت حساب كردم و موتورها را انتقال دادم به محل مورد نظر. موتورها موتورهاي معمولي 125 ساخت خود ايران بود ولي نو نبود ، كار كرده بود ولي معلوم بود اجزاي آن را تعويض كرده بود لاستيك هايش و قطعاتش را عوض كرده بودند.

*** يك روز قبل از بستن جعبه آدرس منزل آقاي علي محمدي كه قبلاً ماكت آن را ديده بودم به من دادند و دليلش  هم واضح بود كه هر زمان برنامه لو رفت بقيه آدرس ها لو نرفته باشد آن روز رفتم براي جمع آوري اطلاعات اين آدرس هست و خانه اش هم كه قبل ديدي آنطور ا ست و گفته بودند كه جلب توجه نكن واينستا به خانه كه رسيدي حتي به خانه نگاه نكن يعني از دور رسيدي به در خانه رد شو و برو و مسيررا پيدا كن اين كار را كردم تا فرداي آن روز  كه گفتند ظهر بود بايد مي رفتم و جعبه را نصب مي كردم تا رسيد به روزي كه جعبه را نصب كردم البته در اين 2 هفته وقفه 2 بار به انبار رفتم به خاطر اينكه اطمينان حاصل كنند كه موتورها سالم است و روشن مي شود.

*** از درب اصلي بروم وقتي وارد انبار شدم 2 كارتن آنجا بود به هيچ چيزي دست نزده بودند 2 كارتن آنجا بود گفته بودند كه در آن 2 هفته كلاه كاسكت ، دستكش ، لباس بگيرم و من گرفتم و به انبار برده بودم 2 كارتن كنار موتور گذاشته بودند يك كارتن بزرگ مربع بود با يك كارتن باريك و دراز مستطيل. كارتن مستطيل را باز كردم در آن دقيقاً وسايلي كه در اسرائيل بود حتي رنگ آنها هم همانطوري بود جعبه ابزار بود ليدرمن بود از اين همه كاره ها ، 2 قفل كوچك با كليدها ، دستكش كار ، يك زنجير.

*** يكي تلفن ديجيتال همان تلفني كه در اسرائيل جوني طرز كار آن را به من آموزش داده بود در قسمت تئوري با دو باطري اضافه و شارژر آنها با دو پايه موتور زير جك براي زاپاس و كارتن اصلي كه همان كارتن جعبه بمب بود جعبه را كارتنش را باز كردم 2 پوشش داشت به جز پوشش اصلي كه پلاستيكي بود يك كارتن بود صاف و دست نخورده يك جعبه آلومينيومي بود كه با چسب دورش را بسته بودند از داخل فويل هاي خيلي محكمي خورده بود كه قرار بود فويل ها را از بين ببرم ولي جعبه را همان جا بگذارم اين كار را كردم طبق آ‌موزش جعبه را گذاشتم استپر آن را عوض كردم سيني را گذاشتم جعبه را گذاشتم.

*** تلفن آخر بود كه گفتند فرد صبح ساعت 5 بايد برگردي  موتور را بياوري و بگذاري جلوي در خانه . تلفن ها را خاموش كردم و رفتم خانه از طريق لب تاپ تماس گرفتم جزئيات را گفتم و گفتم كارهايي را كه انجام داده بودم. آشغال ها را از بين بردم و در  ضمن در آن انبار با دستكش بايد كار مي كردم كه هنگام كار با دستكش هاي پزشكي بايد كار مي كردم كه اثر انگشت من نماند و همه چيز آماده است و گفتند كه ساعت 5 صبح بايد از خانه بروي بيرون من حدود 4 صبح از خواب بيدار شدم يكبار ديگر لب تاپ را چك كردم كه در صورت كنسل شدن به من اطلاع دهند چك كردم هيچ پيامي نبود گفتند اگر پيامي نبود طبق برنامه پيش بروم لباس راحت پوشيدم اما گرم كه بتوانم راحت رانندگي كنم طبق شرايط امنيتي تلفن را در خانه گذاشتم از تاكسي استفاده كردم به پارك وي رسيدم از آنجا پياده رفتم تا محموديه انبار مورد نظر رفتم داخل انبار موتور را برداشتم كلاه كاسكت ، دستكش پوشيدم يكسري كارها بايد داخل جعبه انجام مي دادم انجام دادم مثلاً 2 تا سوزن بايد درمي آوردم سوزن ها را پرت مي كردم 2 تا خشاب بود كه بايد درمي آوردم و نگه مي داشتم خشاب ها را تازمانيكه به من گفته بودند بايد نگه مي داشتم و آن دستكشي كه با آن كار مي كردم  را گفتند كه آن را پرت كنم سوزن ها را با دقت دربياورم كه نشكند و حتماً بايد سالم دربيايد انجام دادم از خانه آمدم بيرون موتور را خاموش  از پاركينگ درآوردم 50 متر  خاموش رفتم بعد موتور را روشن كردم حركت كردم طبق مسير تا خيابان شريعتي انتهاي خيابان صبا روبروي شركت برق آن نقطه كه رمز آن قهوه خانه بود اولين تماس را مي گرفتم و مي گفتم كه آماده ام به آنجا رسيدم و تماس گرفتم تلفن ماهواره اي امن نيست و نبايد پشت آن راحت صحبت كنم كدهايي را براي تلفن ماهواره اي گذاشته بودند.

*** اين تلفن يك آنتن بلند آلومينيومي داشت دقيقاً فتوكپي همان بود ولي پشت آن راحت مي توانستم صحبت كنم و جزئيات را بگويم آنجا بود كه آن تلفن sayf خراب شد يعني آنتن داشت ولي ارتباط برقرار نمي شد چون طرز كار آن را گفته بودند كه دكمه سبز را 3 ثانيه نگه مي د اشتم و رها مي كردم كال اين مي آمد تمام اين مراحل را مي رفت بوق مي خورد ولي وصل نمي شد از آن لحظه به بعد ارتباط ما با تلفن ماهواره اي شد و با كد و راحت نمي توانستيم صحبت كنيم به نقطه قهوه خانه رسيدم.

*** طبق  برنامه موتور را  روشن كردم و رفتم خيابان مهر 3 از آنجا رفتم بالا موتور رو كنار درخت پارك كردم ، تراكت ها را درآوردم ، تراكت ها را پخش كردم و رفتم به سمت بالاي خيابان مهر 3 ، به سمت چپ رفتم به جايي كه كد آن كتابخانه بود ، يعني جايي  كه بايد اطلاع مي دادم كه موتور را گذاشتم اطلاع دادم و گفتم و به سمت محلي كه كد آن امام زاده بود يعني نقطه انتظار رفتم ، از لحظه اي كه آنجا رسيدم تا حدود 3 بعدازظهر طول كشيد تا آنها با من تماس بگيرند و من منتظر ماندم و حدود ساعت 3 تماس گرفتند و گفتند طبق برنامه 2 بايد پيش بري و برنامه عوض شده و بايد برگردي و كد آن داروها بود يعني بايد مي رفتم داروها رو برمي داشتم و داروها را به داروخانه مي بردم من هم طبق برنامه موتور را برداشتم و به سمت انبار رفتم و موتور را به انبار برگرداندم و به من گفته بودند وقتي رسيدي  انبار بايد  2 خشاب رو به محل قبلي برگرداني و سوزن ها را كه دور انداخته بودم. به خانه رفتم و ا طلاع دادم كه موتور درانبار است و خشاب ها هم سرجايش است و فرداي آن روز اعلام كردند دوباره بايد برنامه را تكرار كني ، 4 صبح بيدار شدم تماس گرفتم برنامه تغيير نكرده بود طبق قرار به نقطه انتظار كه همان مديان تجريش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود 3 الي 4 ساعت بعد پيش رفتم و طبق برنامه يك عمل بايد مي كردم چون گفتند همه چيز خوب پيش رفته و بايد طبق برنامه يك عمل مي كردم و يك سري وسايل را از بين مي بردم طبق برنامه پيش رفتم با كلاه كاسكت و دستكش ، كليد ها و تلفن ديجيتال و خشاب ها را بايد از بين مي بردم و در فواصل مختلف آنها را از بين بردم به رودخانه و سلطل آشغال انداختم تلفن ماهواره اي و مدارك را گفته بودند از بين نبرم اين كارها را انجام دادم و به منزل رفتم وقتي همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلويزيون تازه متوجه شدم كه اصلاً جريان چه چيزي بوده و چه كسي بوده و آنجا تازه فهميدم چون اخبار 24 ساعت داشت درباره آن صحبت مي كرد و آنجا تازه فهميدم كه آن شخص مورد نظر چه كسي بوده .

*** به من پيام دادند صحبت نكن اگر اخبار مي بيني واكنش و عكس العمل نشان نده عادي باش رابطه ما طولاني مي شود هفته يا دو هفته اي يكبار با تو تماس مي گيريم به زندگي عادي ات ادامه بده تا به تو  بگوئيم كه قرار بود حدود يك ماه بعد برنامه ريزي ملاقات را كردند در تعطيلات عيد بود كه كنسل شد و افتاد به يك ماه بعد كه قرار بود اين ملاقات را در(كشور همسايه) باشد طبق همان شرايط به صورت زميني رفتم ارمنستان در اين سفر يك تفاوت داشت تا كه من را ديد بهرام 2 تا نكته را خيلي تاكيد كرد گفت ما در اين سفر با تو كاري نداريم و تنها آمده اي اينجا كه ما با تو صحبت كنيم. خيلي زود بايد برگردي و در اين سفر فقط جوني و بهرام آمده بودن و 2 روز ملاقات بود روز اول جوني يك مكاني شبيه آمفي تئاتر بود در يك هتل آنجا جزئيات تمام كار را شفاهي از من پرسيدند و تايپ كرد.

*** ما به تو خبر مي دهيم يك شغل براي خودت در نظر بگير و مشغول به كار شو در حدود 35هزار دلار كه در 2 تا كيف بود به من داد و گفت 50هزار دلا


ارسال توسط arman
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 132
بازدید کل : 39697
تعداد مطالب : 192
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1